خلاصه و نقد دو صد خورشید تابان روی
کتاب دو صد خورشید تابان روی ( a thousand splendid suns) از خالد حسینی
این کتاب به زندگی مردم افغانستان و تغییرات رخ داده در زندگی مردم طی سال ها کشمکش و ظهور احزاب مختلف می پردازد
در ضمن به نحوه تربیت و طرز تفکر مردهای افغان انتقادی رجوع میکند
از حدود 1960 داستان شروع میشود و تا 2003 ادامه می یابد
بیانش تقریبا جدید است و این نوع مسائل در اکثر رمان های خارجی که خواندم با این دقت و شباهت به فرهنگ و اتفاقات رخ داده در ایران، بیان نشده
محور داستان حول زندگی دو زن که قربانی بی مهری مردها و جنگ شده اند میگردد
یکی از علت هایی که کتاب را بسیار برای ایرانیان ملموس میکند، شباهت فرهنگی و تاریخی و همچنین ذکر اسامی و مکان های ایرانی است، مانند مشهد،تهران و ...
بخشی از کتاب:جلیل هم جرات نداشت تا کار شرافتمندانه ای انجام دهد یعنی جلوی خانواده و زنانش بایستدو مسئولیت آنچه
را که انجام داده است بپذیرد،بجای اینکارقایم شد و آسانترین کار ممکن را انتخاب کرد،اورا مجبور کرد وسایل
اندکش را از قسمت خدمتکاران جمع کند و بیرونش انداخت.
"می دانی برای دفاع از خودش به زنانش چی گفت؟ اینکه من خودم باعث شدم و او را اغوا کردم و تقصیر
من بوده.می بینی ؟وضع زنان در این دنیا را می بینی؟"
ننه ظرف غذای مرغ ها را زمین گذاشت چانه مریم را با انگشت به طرف خود برگرداند و گفت:"به من نگاه
کن مریم"
مریم با اکراه به او نگاه کرد.ننه ادامه داد:"دخترم این را الن یاد بگیر و خوب هم یاد بگیر انگشت اتهام
مردها همیشه بطرف زنهاست،همیشه، همانطور که قطب نما همیشه شمال را نشان می دهد.این را همیشه به
یاد داشته باش،همیشه"
خلاصه: مریم دختر حرام زاده جلیل و خدمتکارش است
عشق سفر به شهر را دارد
مادرش تهدیدش میکند که اگر برود خواهد مرد
مریم به شهر میرود و جلیل علی رغم حضور د رخانه او را رد میکند
مریم بازمیگردد
ننه خودش را دار زده
مریم به اجبار چند روزی در خانه جلیل است
او را به مرد کفاشی میدهند
مرد زن و همسرش را از دست داده
مریم حامله می شود اما فرزندش سقط میگردد
لیلا فزرند فریبا و یک معلم است که شیدای دوست یک پایش طارق است
طارق به اجبار جنگ به پیشاور همراه خانواده میرود
مریم مادر و پدرش را راضی به فرار میکند
حین آماده شدن موشکی به خانه اصابت میکند و پدر و مادر لیلا میمیرند
لیلا به خانه مریم رفت و شوهر مریم بعد از بهبود لیلا رفتن یا ازدواج با وی را شرط کرد
لیلا از طارق باردار بود و پذیرفت
دو هوو به دوست تبدیل شدند
قصد فرار کردند اما موفق نشدند
شوهر مردی را اجیر کرد تا بر مرگ طارق را به لیلا بدهد
اما طارق روزی سررسید و جلیل ملاقات را فهمید
مریم جلیل را در حال حمله به لیلا کشت
مریم ماند تا لیلا و طارق بروند
مریم اعدام شد
لیلا به وطنش بازگشت و افغانستانش را میساخت
لیلا با طارق برگشت
بابی (پدر لیلا) : حکومت کمونیستی زمان خوبی است که زن باشی