سارا هستم

این روز ها ایده ها و نفد ها و ... را در تلگرام به اشتراک میگذاریم
مشکلی ندارم با خود تلگرام
اما تلگرام که امکان سرچ ندارد...مشابه گوگل منظورم است...
تلگرام اگر روزی بسته شود و یا هر اتفاق ناگواری برایش افتد این همه مطلب مهم از بین رفته...

بایگانی

خلاصه و نقد دو صد خورشید تابان روی

يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۰۳ ق.ظ

کتاب دو صد خورشید تابان روی ( a thousand splendid suns)  از خالد حسینی

این کتاب به زندگی مردم افغانستان و تغییرات رخ داده در زندگی مردم طی سال ها کشمکش و ظهور احزاب مختلف می پردازد

در ضمن به نحوه تربیت و طرز تفکر مردهای افغان انتقادی رجوع میکند

از حدود 1960 داستان شروع میشود و تا 2003 ادامه می یابد

بیانش تقریبا جدید است و این نوع مسائل در اکثر رمان های خارجی که خواندم با این دقت و شباهت به فرهنگ و اتفاقات رخ داده در ایران، بیان نشده

محور داستان حول زندگی دو زن که قربانی بی مهری مردها و جنگ شده اند میگردد

یکی از علت هایی که کتاب را بسیار برای ایرانیان ملموس میکند، شباهت فرهنگی و تاریخی و همچنین ذکر اسامی و مکان های ایرانی است، مانند مشهد،تهران و ...

بخشی از کتاب:جلیل هم جرات نداشت تا کار شرافتمندانه ای انجام دهد یعنی جلوی خانواده و زنانش بایستدو مسئولیت آنچه
را که انجام داده است بپذیرد،بجای اینکارقایم شد و آسانترین کار ممکن را انتخاب کرد،اورا مجبور کرد وسایل
اندکش را از قسمت خدمتکاران جمع کند و بیرونش انداخت.
"می دانی برای دفاع از خودش به زنانش چی گفت؟ اینکه من خودم باعث شدم و او را اغوا کردم و تقصیر
من بوده.می بینی ؟وضع زنان در این دنیا را می بینی؟"
ننه ظرف غذای مرغ ها را زمین گذاشت چانه مریم را با انگشت به طرف خود برگرداند و گفت:"به من نگاه
کن مریم"
مریم با اکراه به او نگاه کرد.ننه ادامه داد:"دخترم این را الن یاد بگیر و خوب هم یاد بگیر انگشت اتهام
مردها همیشه بطرف زنهاست،همیشه، همانطور که قطب نما همیشه شمال را نشان می دهد.این را همیشه به
یاد داشته باش،همیشه"



خلاصه: مریم دختر حرام زاده جلیل و خدمتکارش است

عشق سفر به شهر را دارد

مادرش تهدیدش میکند که اگر برود خواهد مرد

مریم به شهر میرود و جلیل علی رغم حضور د رخانه او را رد میکند

مریم بازمیگردد

ننه خودش را دار زده

مریم به اجبار چند روزی در خانه جلیل است

او را به مرد کفاشی میدهند

مرد زن و همسرش را از دست داده

مریم حامله می شود اما فرزندش سقط میگردد

لیلا فزرند فریبا و یک معلم است که شیدای دوست یک پایش طارق است

طارق به اجبار جنگ به پیشاور همراه خانواده میرود

مریم مادر و پدرش را راضی به فرار میکند

حین آماده شدن موشکی به خانه اصابت میکند و پدر و مادر لیلا میمیرند

لیلا به خانه مریم رفت و شوهر مریم بعد از بهبود لیلا رفتن یا ازدواج با وی را شرط کرد

لیلا از طارق باردار بود و پذیرفت

دو هوو به دوست تبدیل شدند

قصد فرار کردند اما موفق نشدند

شوهر مردی را اجیر کرد تا بر مرگ طارق را به لیلا بدهد

اما طارق روزی سررسید و جلیل ملاقات را فهمید

مریم جلیل را در حال حمله به لیلا کشت

مریم ماند تا لیلا و طارق بروند

مریم اعدام شد

لیلا به وطنش بازگشت و افغانستانش را میساخت 

لیلا با طارق برگشت



بابی (پدر لیلا) : حکومت کمونیستی زمان خوبی است که زن باشی



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۰۳
sarah br

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی